نفسنفس، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

نفس مامان و بابا

بدون شرح

انقدر شیطون شدی و خرابکار که کلاه گیس عروسکت کندی زدی رو سرتتتتتتتتتتتتت حالا قیافت ببین ههههههههههههههههههههههههههههههه ...
23 بهمن 1391

شیطونیهای دخترممممممممم

سلام مامان جون ببخشید که نتونستم این مدت به وبت سر بزنم شما الان وارد ٧ ماه شدی عزیزم کلی هم شیطون شدی اصلا وزن اضافه نکردی خانمی مامان هم خیلی ناراحته چون پسر عمش از دست داده اشالله خداوند به عمه مامان صبر بدههههههههههههههههههه ...
23 بهمن 1391

زمستان

سلام مامان جون الان یه مدته به وبلاگت سر نزدم  الان شما خواب تشریف دارید و من تونستم بیام برات اس بزارم دخملم تازگیها خیلی شیطون شدی همش بر می گردی و غلط می زنی بعدشم کلی گریه می کنی هوا هم خیلی سرده نمی تونیم زیاد بریم بیرون و برای همین شما خیلی دلخوری دوست داری زیاد بیرون بریم اشالله هوا بهتر بشه هر روز دوتا یی می ریم پارک وگردش حسابی هم ه شما خوش بگذره هم مامانی یک کمی لاغر بشههههههههههههههه خدایش لباس پوشیدن نفس خانم تو زمستان کار سختیهههههههههههههههههههههههه خیلی هم تو هم من اذیت می شمممم اشالله زودتر تمام بشه مامان جونم اینجا رفتی خونه عزیز جون ...
12 دی 1391

زایمان و بدنیا امدن دخمل گلم

سلام مامان جونشما روز ٥/٥ /١٣٩١ ذر بیمارستان رضوی در ساعت ١١بدنیا امدیو قدم رو چشم ما گذاشتی سلام مامانی جونم می خواهم از روزداشی که به دنیا امدی برات بگم خیلی دلشره داشتم چون از ماه اول   بارداریوهاش ز خونریزی داشتم با خاله دنیا هم که صبحت می کردم یک کم اروم می شدم خاله که دو قلود به نیم هر روز دنیا اورد چون کیسه ابش ژاره شد منم تو استرس افتادم به نگرانیام  اضافه شد وارد ماه هفت که شدم دوباره خونریزی کردم انقدر اون روز گریه کردم که نگو همش می ترسیدم تو رو از دست بدم عشقم هر روز رو با استرس به|می رسرموندم نه می تونستم حمام برم نه به کارام برسم دوباره استراحت مطلق از هفته ۳۴ به بعد همش منتظر یه اتفاق بودم ولی...
12 دی 1391